یک پنجره ی باز و... نگاهی تازه
لبخند تو یعنی که: پناهی تازه
یک پنجره یک راز/ سکوتی سرشار
یک نیمه شب و برکه و ماهی تازه
چشمان تو لبریز شرابی کهنه
دل می کشدم سوی گناهی تازه
در این غزلم نقطه ی تاریکی نیست
یعنی: که رسیدم به پگاهی تازه
با عشق نوشتم: که... ده شهریور
تاریخ من و سبزه گیاهی تازه
این کوچه و این بغض/ شب و تاریکی...
بر عاشقی ام نیز گواهی تازه
یک پنجره.../بی پرده/ و زلفی در باد
یک مرد و کمی شرم/ گناهی تازه
دیشب همه شب چراغ در آتش سوخت
پاییز وزید و باغ در آتش سوخت
ای باد! بیا به لهجه ی خاکستر
بنویس خبر: کلاغ در آتش سوخت
:: بازدید از این مطلب : 483
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6