يك شبي مجنون نمازش را شكست /بي وضو در كوچه ي عشق ليلا نشست
آن شب مست مستش كرده بود......./فارغ از جام الستش كرده بود..
گفت يا رب از چه خوارم كرده اي / بر صليب عشق دارم كرده ي
خسته ام زين عشق دل خونم نكن/من كه مجنونم تو مجنونم نكن....
مرد اين بازيچه ديگر نيستم...../ اين تو و ليلاي تو.....من نيستم
گفت اي ديوانه ليلايت منم...../ در رگت پنهان و پيدايت منم......
سالها باجور ليلا ساختي....../ من كنارت بودم و نشناختي......
:: بازدید از این مطلب : 499
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7